فنون و مهارتهای ایجاد تغییر در رفتارهای ناکارآمد | از دید مشاور روانشناس بسیاری از رفتارهای نامطلوب و اشتباه در طول دوران کودکی به ما آموخته شده است. عوامل ژنتیکی هم مؤثر هستند و میتوانند تحت تأثیر محیط قرار بگیرند. این به این معنا نیست که ما نمیتوانیم تغییر کنیم، تغییر امری دشوار و غیرقابل دسترس نیست. تغییر کردن به تلاش و پیگیری نیاز دارد. ما میتوانیم افکار و رفتارهای نامطلوبی را که سالیان دراز درون خود داشتهایم، حذف کنیم.مشاور روانشناس میگوید اگر تلاش خودمان را با خوشبینی نسبت به تواناییهای درونی خود همراه کنیم، به طور پیوسته میتوانیم گامهای رو به جلو برداریم. این نکته را فراموش نکنید که حتی اگر در یک مرحله یا فعالیتهایی خاص با شکست مواجه شدید، دلسرد نشوید. شما در آن شرایط ویژه بنا به دلایلی موفق نبودهاید. اگر توقعتان از زندگی این باشد که همیشه همه چیز در شرایط عالی و ایدهآل باشد و هیچگاه با ناکامی یا مشکل روبهرو نشوید، از همین الان خود را شکستخورده فرض کنید.
مشاور روانشناس توضیح میدهد بعضی از افراد عادت کردهاند که هر مشکلی را به عوامل بیرونی از جمله پدر و مادر و خانواده، جامعه و … نسبت دهند و خود هیچ مسئولیتی را قبول نکنند.
5 عامل برای تغییر کردن
1- احساس نیاز به تغییر یا میل به تغییر
2- باور به اینکه تغییر امری ممکن است.
3- تعامل و ارتباط برقرار کردن با متخصصینی که در حوزه سلامت روان فعالیت میکنند یا پیوستن به افراد و گروههایی که مثل شما به دنبال تغییر هستند، خواندن کتاب، دیدن فیلم یا حتی صحبت کردن با یک دوست میتوانند عواملی باشند که به روند تغییر کمک کنند.
4- داشتن یک طرح روشن از آنچه که میخواهیم انجام دهیم.
5- مرور منظم تغییراتی که به طور گام به گام در خودمان ایجاد میکنیم و تحسین و تشویق آنها برای هر قدم رو به جلو
مشاور روانشناس میگوید رویکرد شناختدرمانی محصول کار روانشناسان زیادی است که از مهمترین آنها میتوان به آلبرت الیس، آرون بک و آرنولد لازاروس اشاره کرد.
مشاور روانشناس توضیح میدهد طبق رویکرد شناختی، ادراکات و نظام باورهای ما به نسبت به موقعیتها و رویدادهایی که اتفاق میافتند، نوع واکنشمان را تعیین میکند.
از نظر مشاور روانشناس همه مردم به اتفاقات مشابه به صورت یکسانی پاسخ نخواهند داد. موقعیت یکسان است اما افراد نگاه یکسانی به آن ندارند. برای مثال اگر شخصی متوجه شود که همسرش به او خیانت کرده است، ممکن است واکنش متفاوتی نسبت به اشخاص دیگری که با این موقعیت روبهرو شوند، نشان دهد. ممکن است یک نفر افسرده شود، یک نفر خشمگین شود و رفتارهای پرخاشگرانه انجام دهد، فرد دیگری ممکن است دست به خودکشی بزند، ممکن است فردی احساس شکست و ناکامی را تجربه کند و هر کاری که از دستش برمیآید انجام دهد تا شرایط را طوری رقم بزند که بهترین اتفاقها برایش رقم بخورند. بعضی از افراد تلاش میکنند تا به طور سازندهای با مسئله پیش آمده کنار بیایند.
وقتی همچنین اتفاقی میافتد، افراد به گونههای مختلفی آن را تفسیر و تعبیر میکنند. از نظر مشاور روانشناس آنچه که افراد را به واکنشهای مختلف سوق میدهد، موقعیتها نیستند، بلکه نحوههای متفاوت افکارشان است که باعث ایجاد این تفاوت میشود.
ممکن است فردی به خود بگوید چون من بیعرضه بودم او توانسته است به من خیانت کند. در حالی که بهترین و منطقیترین شیوه تفکر این است که فرد اینگونه فکر کند که اتفاقی ناراحتکننده و زجرآور پیش آمده که مشخص نیست هر کس چقدر در پیش آمدن آن سهم دارد، شاید بهتر باشد دلایلی که باعث شده همسرش به او خیانت کند را پیدا کند و در مورد آنها با هم صحبت کنند. مشاور روانشناس توضیح میدهد بعد از ارزیابی کامل موقعیت و استفاده از راهکارهایی معقولانه و گرفتن مشورت از متخصصین در این حوزه، میتوانند تصمیم بگیرند که آیا میخواهند با هم زندگی کنند یا جدایی انتخاب بهتری است. بعد از اینکه دلایل و کمبودهای رابطه مشخص شد، فرد میتواند اگر جدا شد نیز از این نکات در روابط آیندهاش استفاده کند.
مشاور روانشناس میگوید آلبرت الیس رویکرد درمانی خود را رفتار درمانی عقلانی هیجانی مینامد. در نظریه خود برای تحلیل مشکلات و مسائل مدل ABC را مشخص میکند.
A به معنای اتفاق و رویدادی است که فعالکننده افکار است.
B به معنای نظام باورها یا شیوه تفکر فرد هستند.
C به معنای احساسات و رفتارهایی منفی است که پیامد افکار ما هستند.
در مثالی که در بالا زده شد، A خیانت همسر است، B خودگوییهای منفی مثل اینکه من بیعرضه هستم و … است و C رفتار همراه با عصبانیت است که فرد انجام میدهد.
مشاور روانشناس میگوید آلبرت الیس راهکاری که برای تغییر این فرد در جهت رسیدن به افکار و رفتارهای مطلوب ارائه میدهد به این صورت است که فرد از موقعیت فاصله بگیرد، خودش را مشاهده کند و افکار و رفتارهای منفیاش را که میداند کار را خراب میکنند، زیر سؤال ببرد. در مثالی که زده شد شوهر باید از رفتار پرخاشگرانهاش دست بکشد چون کمکی به بهبود شرایط نمیکند.
مشاور روانشناس میگوید فرد باید مانند یک قاضی افکارش را به محاکمه بکشاند و از آنها بخواهد که با استدلال به او اثبات کنند که درست هستند. او نباید بدون چون و چرا آنها را قبول کند. چرا باید این فکر درست باشد که چون همسرم به من خیانت کرده است، زندگی من به پایان رسیده است یا چه مدرکی وجود دارد که بخواهد ثابت کند چون همسرم خیانت کرده است، من آدم بیعرضه و بیارزشی هستم.
مشاور روانشناس میگوید بعضی از باورهای منفی و غیر منطقی در شرایط تنشزا و ناراحتکننده فعال میشوند که بر روی خلقوخو و احساسات و رفتارهای ما تأثیر میگذارند.
باورهای غیرمنطقی
مشاور روانشناس میگوید طبق نظریه الیس، این باورهای غیرمنطقی یازده مورد هستند که از جاهای مختلفی (خانواده، فرهنگ، جامعه و…) به ما رسیدهاند و تأثیر زیادی بر سرنوشت ما دارند ولی ما هیچوقت آنها را آزمون نکردهایم :
1- همه اطرافیانم باید مرا دوست داشته باشند و به من احترام بگذارند.
2- برای اینکه محبوب باشم باید لایق بودنم را بسیار نشان دهم.
3- بعضی از افراد پیرامونم، بد، شرور و بدذات هستند و مستحق آنند که تنبیه و مجازات شوند.
4- اگر حوادث زندگی و کارهای روزمره آنطور نباشند که من میخواهم، موجب بدبختی من میشود و فاجعه رخ دادهاست.
5- بدبختی و ناخشنودی من توسط عوامل بیرونی به وجود میآیند.
6- وقایع خطرناک نهایت نگرانی را در انسان ایجاد میکنند و لذا انسان باید همیشه بکوشد جلو وقوع آنها را بگیرد یا آنها را به تأخیر بیندازد.
7- آسانتر این است که انسان از مشکلات زندگی و مسئولیتهای شخصی دوری کند تا اینکه با آنها روبهرو شود.
8- من باید به دیگران متکی باشم و به شخصی قویتر از خودم تکیه کنم تا بتوانم موفق شوم.
9- حوادث گذشته و تاریخچه زندگی من، تمامی رفتارهای کنونی مرا تعیین میکنند.
10- برای هر مشکل فقط یک راهحل وجود دارد و اگر نتوانم به آن برسم، فاجعهآمیز است.
11- ارزش و منزلت من بستگی به آن دارد که تا چه اندازه دیگران مرا تأیید کنند.