انسان و محیط زیست از دیدگاه نظریه پردازان روانشناسی بزرگ جهان و تاثیر حفاظت از محیط زیست بر سلامت بشر موضوع این مقاله است.
آدمی، از زمانی که گام بر این کره خاکی نهاده، از تمام مواهب آن بهره برده است. زمین همواره با گشادهدستی میزبانی شایسته و مهربان برای او بوده است. اما متاسفانه انسان در طی سالیان سعی کرده زمین را به شکلی که مطابق میلش است تغییر دهد. در گذشته اثر این تغییرات بسیار محدود بوده اما در 200 سال اخیر، عمق نفوذ و تأثیر رفتار انسان بر کره زمین زیاد شده است. به نحوی که میتواند سرنوشتی متفاوت برای همه ما رقم بزند و حیات ما را تهدید کند.
پیشرفت فناوری و مداخله گسترده در طبیعت از سویی رفاه و آسایش بیشتری را برای انسان به ارمغان آورده و سبک زندگی ما را دگرگون ساخته است. اما حقیقتی زندگی تمام ما را در بر گرفته و آن این است که بشر امروز هرگز نمیتواند به عقب برگردد و زندگی سابق خود را از سر گیرد. مذهب، ملیت و نژاد سه عاملی هستند که در طول قرنها انسان را تحت سلطه خود در آورده و در حصار خود اسیر کردهاند. هریک به نحوی با خط قرمزهای خود ذهن بشر را تسخیر کرده و سبک زندگی ویژهای را با وضع قوانین خاصی به او تحمیل کردهاند.
برای بشر امروز هیچ چیز واجبتر از این نیست که واژه سلامت را بهخوبی شناخته و در مورد ابعاد آن کسب آگاهی کند. بی تردید سلامت بیولوژیک و جسمی لازمه رسیدن به سلامت روان و روح انسان است. از آنجایی که بستر لازم برای حفظ سلامت انسان در کانونهای اجتماعی مهیا میشود؛ نظریهپردازان توانستهاند سلامت روانی و جسمانی بشر را تحت تاثیر قرار دهند.
نظریه جامعهشناسان در مورد طبیعت
نظریات جامعهشناسان در مورد نیازهای انسان
آبراهام مازلو که برای نظریه سلسله مراتب نیازهای انسانی در هرم معروفش شهره است، نیازهای اساسی انسان را تقسیمبندی کرده است. این هرم متشکل از ۵ یا ۷ طبقه ترسیم میشود و از نیازهای ابتدایی در قاعده هرم شروع شده و هرچه بالاتر میرود؛ نیازهای پیچیدهتر انسانی را معرفی میکند. که به ترتیب عبارتاند از: نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای امنیتی، نیازهای عاطفی، نیازهای اجتماعی-احترامی و نیازهای خودشکوفایی
پس از وی ویلیام مک دوگال نیازهای انسان را به غریزههای اکتساب، سازندگی، کنجکاوی، گریز، حملگرایی، ستنده جویی، تولیدمثل، نفرت، خواری طلبی، ابراز وجود و سپس گستره این غریزهها را به 18 مورد تقسیمبندی میکند. زیگموند فروید نیز (Sigmund Freud) غریزههای انسان را به دو بخش غریزههای زندگی و مرگ تقسیم کرده است.
نظریات جامعهشناسان در مورد نیازهای انسان و محیط زیست
نظریهپردازان بسیاری در طول تاریخ سعی کردهاند تا سلسله مراتب نیازهای انسان را که در بخش پیشین بیان شد؛ بهطور خلاصه بیان کنند و به تقسیمبندی زیستی – تعلق – رشد بدل نمایند.
از لحاظ نظریهپردازان اجتماعی مثل رنی-شورت، جان برسون و جان بری نگرش به محیط زیست در نظریههای اجتماعی برای رشد بشر امروز متفاوت است. انسان موجودی چندگانه است که میتواند نگاههای متفاوتی به فضاهای اجتماعی داشته باشد. مثلاً از دیدگاه این اندیشمندان نگرش به محیط زیست میتواند از چند منظر متفاوت باشد.
برای نمونه پیشتر در اروپا واژه حیاتوحش را واژهای ترسناک میدانستند. چرا که یادآور محیطهایی مانند جنگل متروک، مرداب و مکانهای خطرناک بوده است. اما همین واژه در دورههای بعدی یعنی در عصر کشاورزی، مفهومی دیگر یافته و تبدیل به باغ و بستان شده و بیشتر شامل فضاهای روستایی و کوهستانی شده است.
در نگرشی دیگر رنی – شورت نظریهپرداز اجتماعی و زیستمحیطی میگوید:
«نگرش به محیط زیست تغییر یافت. شهری شدن، انسان را به یاد محیط زندگی شهری و فضاها و پارکهای حفاظت شده انداخت. یعنی درست جاهایی که انسان تحت نفوظ و کنترل خود دارد را فضای زیست به حساب آورده و جنگلهای خارج از چارچوب زندگی شهری خود را فضایی کاملاً طبیعی و آزاد مینامد.»
نوع دیگر این دیدگاه شامل محیط زیست جهانی میشود. که مدنظر این نوشتار است. کسانی که محیط زیست انسانها را فراتر از مرزهای جغرافیایی میدانند؛ قائل به این نظریه هستند که انسان باید به زیست جهانی توجه کند. مفاهیم مراقبت از محیط زیست به دهههای 1960-1970 باز میگردد.
گرچه همیشه محیط زیست وجود داشته اما تغییرات بیولوژیکی و زیست محیطی توسط اختراعات و اکتشافات بشر نیز وجود داشته و زندگی انسانها را تحت الشعاع قرار داده است. لذا میتوان گفت بسیاری از بیماریها و گرفتاریهایی که ناشی از عوامل زیستی و بیولوژیکی هستند، به نگرش و افکار ما در برابر محافظت از محیط زیست باز میگردند.
مذاهب و نگهداری و حفاظت از محیط زیست
اهمیت سلامت زیستی انسانها تا آنجایی است که ادیان نیز در کتب مقدس و آیات به آن اشاره نمودهاند. از جمله میتوان به نمونههایی در قرآن کریم اشاره کرد.
(سوره: طارق، فجر،بلد، لیل، تین، عصر و عادیات) سورههایی هستند که میتوان بهراحتی آیاتی را که نشان از توجه به محیط زیست هستند و حاوی تصاویر بیولوژیکی و آسترولوژیک ( آسترولوژی مطالعه و بررسی ارتباط بین حرکت اجرام آسمانی و وقایع روی زمین و زندگی ماست) هستند را در آنها یافت. برای مثال:
• سوگند به آسمان و به ستاره صبح
• سوگند به آسمان بارانزا و به زمین بر شکفته از گیاه
• سوگند به سپیده دم
• سوگند به شبهای دهگانه
• سوگند به شب و روز و آنکه نر و ماده را آفرید.
• سوگند به انجیر و زیتون و کوه سینا –
• سوگند به روزگار آدمی که در زیانمندی است.
• سوگند به خورشید و ماه چون از پی آن در آید و به روز چون زمین را روشن گرداند و آنکه آن را بهنجار داشت.
با نگاه به ادیان و مذاهب میتوان نتیجه گرفت که سه دین یهودیت و مسیحیت و اسلام در پی یادآوری نکاتی برای مداقه بشر در محدودیتها و قواعد و قوانین هستی شناسی هستند. هندوئیسم اگر چه تاکید زیادی بر اجرای قواعد و قوانین خاصی دارد؛ اما آنچه محوریت تمام آئینهای گوناگون و رنگارنگ این مذاهب است محیط زیست، طبیعت و حیوانات میباشد. مکاتب بودیسم با تکیه بر مراقبه و رهایی دردها و رنجها و رهایی از بندهای دنیوی سعی بر حفظ و تداوم زندگی بشر دارد.
همچنین در فرامین و دستورات ذنی در شرق آسیا میبینیم که کمال ذات بودا در جهان طبیعی است. در سالهای اخیر با افزایش تعلیمات یوگا، ذن، مراقبه و دعوت به سکون و آرامش بسیاری از معلمان و فعالان این مذاهب سعی در نگهداری و حفاظت از محیط زیست آسیبدیده داشتهاند.
اگر سنتهای شرق آسیایی همچون کنفوسیانیسم و تائوئیسم را هم بهنوعی جزء حامیان محیط زیست بدانیم؛ میتوان نتیجه گرفت تمامی مذاهب و ادیان سعی در حفظ چارچوب سلامت محیط زیست و متقابلا سلامت جسم و جان انسان را دارند.
انسان مدرن و حفاظت از محیط زیست جهانی
آنچه ضرورت این بحث و آگاهی را برای ما انسانها بیشتر میکند؛ فرو رفتن انسان در دنیای مدرن و نفوذ هوش مصنوعی و بازار رقابت ماشینهای مصنوعی و رباتها در دستگاه طبیعت است. تمام اینها تحفه انسانِ جوان است که چند صباحی است مهمان این کره خاکی است و به تعبیری تازه به دوران رسیده است.
روانشناسی انسان و محیط زیست
انقلاب دمکراتیک یا انقلاب مردمسالاری باعث دگرگونیهای بنیادینی شده است. تغییراتی که زندگی انسانها را از حالت نکبتبار گوشهنشینی و بیخبری و انزوای اجتماعی به زندگی شلوغ و پر سر و صدای امروزی با روابط اجتماعی بالا تبدیل کرده است.
نظریه توماس هابز در مورد محیط زیست
توماس هابز ، فیلسوف سیاسی قرن 17، که از طلایهداران و منتقدان نوگرایی محیط زیست و روانشناسی و نظریههای اجتماعی است میگوید:
«زندگی طبیعی ما در قدیم چیزی نبود که آن را روندی مثبت در پیشرفت بشریت بدانیم و تکامل بیابیم. بلکه آن را بیشتر میتوان ابتدایی دانست و حالتی گونشیانه و نکبت بار فرض کرد.»
نظریه جان لاک در مورد محیط زیست
جان لاک نیز یکی از کسانی بود که نسبت به هابز دیدگاه مساعدتری داشت میگفت هر جایی که بشر پایش را نگذاشته و تصرف نکرده بیارزش است.
نظریه ژان ژاک روسو در مورد محیط زیست
در این میان تنها ژان ژاک روسو بود که دیدگاهی متعادل ارائه نمود. روسو برخلاف جریانهای پیشین روشنگری معتقد بود که سرشت بشر بر همکاری دو سویه مبتنی است. جادوهای ابتدایی مانند بومیان آمریکا و آفریقا برای انسانها بهترین جامعهی تمدنی را داشتهاند و تمدن همیشه دارای هزینههایی است که از منافعش بیشتر است. از دیدگاه روسو، طبیعت و محیط زیست طبیعی نماینده معصومیت، اصالت و کمال در برابر آثار زیبای شهرنشینی و تمدن میباشد.
دیگر نظریه پردازان روانشناسی در مورد محیط زیست
کارل مارکس و فریدریش انگلس
که از نظریهپردازان سیاسی اجتماعی میباشند با گسترده کردن نظریاتشان انسان قرن 19 را تشویق به تولید، ایجاد مهارت و آفرینندگی میکنند. آفرینندگی که در سالهای بعدی و در قرن 20 تبدیل به بحرانی اساسی برای محیط زیست و ساختار زندگی اجتماعی و مصرفزدگی بشر مارکیستی و نظامهای لیبرالیسمی میشود.
جان استوارت میل
یکی از بزرگترین متفکران سیاسی لیبرال قرن گذشته را میتوان از موثرترین چهرههای این جریان دانست. گرچه او پس از سکتههای مغزیاش اندیشههای زیادی بهعنوان نکتههای زیستمحیطی انتشار داد و سعی کرد تا زندگی مدرن و صنعتی را با طبیعت آشتی دهد و به انسان بفهماند که به حقوق حیوانات و موجودات غیر آدمیزاد اهمیت دهد.
زیگموند فروید
یکی از کسانی است که در آثار خود در مورد انسان و محیط زیست به بهرهکشی انسانها از طبیعت اشاره نموده است. وی میگوید مهار کردن انسان به جنبههای بالقوه مخربِ درونی او بستگی دارد و باید این جنبههای بالقوه را مهار کرد.
هابرماس
در پی نظریه انسان و محیط زیست بود که انسان با منافع تولیدی و حسابگرانهای که ایجاد کرده است؛ میتواند تنها به طبیعت بهصورت ابزار نگاه کرده و از آن بهرهبرداری کند. وجه مشترک هابرماس با نظریه اجتماعی کلاسیک این است که او شرط پیشرفت و توسعه جامعه انسانی را بهرهکشی از طبیعت میداند.
آنتونی گیدِنز
هم مجموعهای از پیامدهای اقتصادی و فرهنگی را نتیجه جهانی شدن محیط زیست دانسته و میگوید:
«مباحثی همچون گرم شدن زمین، تغییرات آب و هوا، آلودگیهای زیستمحیطی از مرزهای ملی فراتر رفته و جهانی گشتهاند. و همه اینها نیازمند نظامی واحد و جهانی برای کنترل سلامت محیط زیست است.»
سخن پایانی
مراد از بیان این نظریات در مورد انسان و محیط زیست از بزرگانی که همه نامبردار و سرآمد بودند؛ رسیدن به این نتیجه بود که بشر برای بقا روی زمین محتاج محافظت از ذخائری است که سلامت بیولوژیکش را تحت الشعاع قرار میدهد. هیچ چیز نمیتواند در چرخهی حیات مهمتر از اصل بقا و حفاظت از نسل و اصل باشد. اینها اصولی هستند ک حتی بشر اولیه با کمترین پیشرفت و دانشی توانست به درک آن فائق آید.
گمان میکنم هیچ جمله یا نقلی برای پایان دادن به این نوشتار شایستهتر از سخن سارا پارکین سخنگوی حزب سبز انگلستان نیست:
سستیها، سکوتها و فقدان جسارت ما میتواند به این معنا باشد که درنهایت ما تنها گونهای خواهیم بود که نابودی خودمان را موبهمو تحت نظارت داشتهایم و گور ما چه سنگنوشته وهن آمیزی خواهد داشت:
آنچه را که فرا میرسید میدیدند، اما چندان خرد نداشتند که راه بر آن ببندند.