تاثیر طرحواره اولیه ناسازگار در درمان شناختی افسردگی بر این فرض استوار است که شناخت، رفتار و بیوشیمی همگی در ایجاد اختلالات افسردگی نقش مهمی بازی می کنند. ما نظریات مبتنی بر این عوامل را به عنوان نظریه های رقیب تلقی نمی کنیم، بلکه آنها را سطوح مختلفی از تحلیل مسئله ی افسردگی می دانیم. هر روش درمان افسردگی دارای مرکز توجه خاص خود است .
دکتر روانشناس که از دارو استفاده می کند در سطح بیوشیمیایی مداخله می کند. تجربه ی علمی ما حاکی از آن است که وقتی ما شناخت های حاکی از افسردگی را تغییر می دهیم، ما هم زمان با آنها خلق و رفتار افسرده گونه ی بیمار را هم تغییر می دهیم و حتی طبق برخی شواهد بیوشیمی افسردگی هم تغییر می کند.
شناخت منفیگرایانه
فرایند مرکزی افسردگی است. این فرایند در مفهوم “مثلث شناختی افسردگی” متجلی است. بیماران افسرده معمولا درباره ی خود، محیط خود و آینده، نظری منفی دارند. آنها خود را بی ارزش، ناموفق، دوست نداشتنی و ناقص می بینند ، بیماران افسرده، محیط خود را بسیار تهدیدکننده و پر از موانع غیرقابل تحمل می بینند که نمی توان بر آنها غلبه کرد و پشت سر هم به شکست یا از دست دادن چیزهایی مهم منتهی می شوند.
به علاوه آنها آینده را مأیوس کننده می بینند و اعتقاد دارند کوشش های خود آنان برای تغییر مسیر ناخشنودکننده ی زندگی کافی نخواهد بود. این برداشت منفی از آینده غالبا به افکار خودکشی یا اقدام به خودکشی منجر می شود”
شناخت منفی گرایانه
ویژگیهای بیماران افسرده
بیماران افسرده مرتبا برداشت و تفسیر خود را از حوادث خارجی طوری تعریف می کنند که به مداومت دیدگاه های منفی آنها ار خود، محیط و آینده منجر شود. این تحریف ها معرف نوعی انحراف از فرایند منطقی تفکر به صورتی که مردم معمولا به کار می برند، است. برای مثال، زن افسرده ای که شوهرش یک شب دیر به خانه بیاید، ممکن است چنین نتیجه گیرد که او با زن دیگری رابطه دارد، در حالی که برای تأیید این نتیجه گیری هیچ گونه مدرک و شاهدی غیر از دیر آمدن شوهر ندارد.
براساس پیشرفت های بعدی در الگوی شناختی ، یکی از عوامل پیش آمادهساز در بسیاری از بیماران افسرده، وجود طرح واره های اولیه است، تعریف زیر را از طرح واره ارائه داده بود:
“طرح واره نوعی ساختار شناختی جهت گزینش، نامگذاری و ارزشیابی محرک های وارد شده بر ذهن ارگانیزم است. براساس این چهارچوب یا قالب طرح واره ها، فرد قادر است در رابطه با زمان و فضا جهت گیری کرده و تجارب خود را به نحوه معناداری طبقه بندی و تعبیر کند.”
در حوزه ی روانشناسی فردی اصطلاح “طرح واره” به ساختارهایی با محتویات کاملا شخصی و مختص به فرد دلالت می کند که طی اختلالاتی نظیر افسردگی، اضطراب، حملات هراس و وسواس بروز می کنند و بقیه ساختارها را تحت الشعاع قرار می دهند .
به این ترتیب، برای مثال، در افسردگی بالینی، طرح واره های منفی غالب هستند و بروز نوعی تحریف منظم منفی در یادآوری و تفسیر تجارب گذشته و پیش بینی های کوتاه مدت و درازمدت درباره ی حوادث آینده منجر می شوند، در حالی که طرح واره های مثبت کمتر در دسترس بیمار قرار دارند .
ویژگی بیماران افسرده
برای بیمار افسرده ، دیدن جنبه های منفی یک رویداد بسیار آسان و ملاحظه ی جنبه های مثبت آن بسیار دشوار است. او می تواند حوادث منفی را خیلی راحت تر از حوادث مثبت به یاد آورد. او همچنین احتمال بروز پیامدهای منفی را خیلی بیش از پیامدهای مثبت تخمین می زند.
این موضوع که “توجه به طرح واره های اساسی کلید موفقیت درمان کوتاه مدت است”بیش از پیش به رسمیت شناخته شده است. بر اساس مشاهدات روانشناس بالینی خود، به زیرمجموعه ی طرح واره ها پی برده که او آنها را “طرح واره های اولیه ی ناسازگار” نامیده است.
بر طبق برداشت یانگ از طرح واره ها، کودکان از طریق تجارب اولیه ی خود با محیط ، به خصوص اشخاص مهم اطراف خود، یاد می گیرند که واقعیت را بسازند. طرح واره های اولیه ناسازگار به احتمال زیاد هنگامی پیدا می شوند که محیط کودک نتواند نیاز اساسی کودک را به امنیت، ثبات یا قابل پیش بینی بودن، عشق و محبت، پرورش و توجه، پذیرش و ستایش، همنوایی، قبول و اعمال محدودیت های واقع بینانه و محک زدن احساسات و احتیاجات برآورده سازد. گاهی این تجارب اولیه باعث می شوند کودک، نگرش ها و باورهایی را قبول کند که بعدها ناسازگارانه تلقی می شوند. برای مثال، کودکی ممکن است این طرح واره را ایجاد کند که صرف نظر از آنچه او انجام دهد، کارکرد او هرگز آن طور که باید خوب نخواهد بود این طرح واره ها غالبا دور از آگاهی کودک بروز می کنند و ممکن است مدت ها به حال نهفته و ناهشیار بمانند تا یک حادثه باعث تحریک و نشانه گذاری می کند که طرح واره ی حاکی از شکست، مداومت پیدا نماید.
الگوی شناختی
بنابراین ،طرح واره های اولیه ی ناسازگار باعث می شوند بیمار افسرده آماده شود تا حوادث زندگی خود را به ترتیب خاصی تحریف کرده و در نتیجه دیدگاهی منفی از خود، محیط و آینده پیدا کند.
طرح واره های اولیه ی ناسازگار، دارای ویژگی های چندی هستند:
حقایق پیشین درباره ی خود فرد و محیط او به شمار می روند.
باعث مداومت خود شده و در مقابل تغییر مقاومت می کنند.
ناکارآمد هستند.
غالبا توسط نوعی تغییر محیطی به کار می افتند.
در صورت فعال شدن با سطح بالایی از هیجان همراه هستند.
معمولا از تعامل یا تاثیر متقابل مزاج ذاتی کودک با تجارب رشدی نامطلوب با افراد خانواده یا پرستاران ناشی می شوند.
برداشت یانگ از “سبک ” به مفهوم “حالت من” در روانکاوی شبیه است. او سبک را به این صورت تعریف می کند:
طرح واره ها یا کارکردهای طرح واره ای سازگارانه یا ناسازگارانه ای که در حال حاضر در ذهن فرد فعال شده اند. یک سبک ناکارآمد هنگامی فعال می شود که طرح واره ها یا پاسخ های تطابقی ناسازگارانه ی خاصی به ایجاد هیجان ها، پاسخ های اجتنابی یا رفتارهای خودشکست دهندهی ناراحت کننده ای منجر شوند که فعالیت عادی فرد را در نقطه ی خاصی از زمان در دست گرفته و کنترل نمایند. فرد همچنین ممکن است از یک سبک ناکارآمد به سبک دیگری منتقل شود. هنگامی که این انتقال صورت گیرد، طرح واره ها یا پاسخ های تطابقی متفاوتی که قبلا نهفته بودند، فعال می شوند.
چهار سبک اصلی را معرفی کرده اند: سبک های کودک، سبک های تطابق ناسازگارانه، سبک های والد ناکارآمد و سبک بالغ سالم.